اقیانوس سیاه



این غربزده ها یه کم بدشانس هستند.

تا میان یه کم شتاب بگیرن و مردم رو ببرند تو فاز ایسم ها غربی، یه بلای طبیعی میاد و همه ی فکر و ذکر مردم رو میبره به جای دیگه!

و دقیقا در همون جای دیگه، نیروهای حزب اللهی حاضر هستند. (حالا معلوم نیست که حزب اللهی ها میرن به جایی که خدا میخواد، یا خدا معرکه رو میبره به جایی که حزب اللهی هستند. الله  اعلم!! )

اگر از این زاویه نگاه کنید، هم جنگ نعمت بود، هم زله، هم سیل و هم خیلی از بلایای طبیعی دیگر.


این وسط فمنیست ها کلّا از بدشانسی مادرزاد رنج می برند.

با این قضیه ی پیری جمعیت، نه تنها  خیلی از این طرح های فمینیستی، تو مجلس تصویب نخواهد شد، بلکه به حول و قوه الهی، طرح های مخالف فمنیسم، درحال تصویب هستش.


خیلی‌ها نسبت به این سیل ابراز ناراحتی کردند و میگفتند که کاش اتفاق  نمی‌افتاد.

اگرچه تلخی‌هایی هم داشت، امبا من خوشحالم، به چند دلیل:


1. بسیاری از نقاط ایران با کم آبی شدید روبرو بودند، این باران‌ها، حداقل بخشی از منابع آب زیرزمینی رو جبران میکنه. به حدّی که وزیر نیرو برگشته میگه با ترسالی مواجه هستیم. ( ترسالی، متضاد خشکسالی)


2. اگرچه کم آبی داشتیم، امّا مشکل اصلی، در مدیریت آب بود. حالا که آب زیاد شده، فعلا یکی از بهانه‌های مسئولین بی‌خاصیت گرفته شده.


3. بخشی از قشر مرفّه و بی‌دین مملکت کم شد! ( تو اخبار گفت که برای حادثه شیراز پنج میلیارد تومن اختصاص دادن، درحالی این پول، شاید به اندازه‌ی 5تا از ماشین هایی که سیل برد باشه!!! :))) )


4. خیلی ها رو دیدم که یاد خدا افتادند. ذکر خدا در همین حد هم خوبه!


5. از همه مهم‌تر، بی کفایتی این مسئولین روشن شد. یعنی درسته که سیل اومده و عده ای جان باختند. امّا اگر این هزینه‌های جانی و مالی، باعث بصیرت یک ملّت بشه، واقعا ارزش داره. (شبیه زله بم)




پ.ن: امروز داشتم میومدم قم. برای استراحت در مجتمع ارشیا توقّف کردیم. یه عدّه زیرانداز پهن کرده بودند و نشسته بودند.  بعضی از خانم ها هم اصلا حجاب خوبی نداشتند. 

یه دفعه باد اومد و همه فرار کردند تو ماشین و


من و خانومم که تو ماشین بودیم، زدیم زیر خنده!

به خانومم گفتم: تو این عیدی، خدا زده تو نخ نهی از منکر!!


از این استاد‌های ناامید خیلی حالم بهم میخوره!

کم هم نیستن!

یه بار سر کلاس نظریه‌ها، به یک از اساتید ناامید تیکه انداختم که استاد! از این کتاب نظریه‌ها فقط سیاهی و ناامیدی می‌باره!

برگشت گفت : بله! این‌ها نخبگانی بودند که واقعیت جامعه‌ را درک کردند و دچار یاس ناامیدی شدند!



امّا من به شدّت امیدوارم!

به چند دلیل:

1. طبق آمارها و شواهد میدانی، جامعه‌ی ما رو به رشد است.


2.  سقوط‌هایی هم که داشتیم، غالبا از سنخ فرهنگی بودند.  و این سقوط‌ای فرهنگی، در ظاهر بود نه باطن.

برای مثال، اوّل انقلاب، خیلی از زن‌ها، یا به زور یا از سر جوزدگی، چادری شدند، و حالا همون‌ها بی‌خیال شدند و عدّه‌ای که مردم از انقلاب برگشته‌اند!

نه آقا! این سقوط ساختگی است و از اوّل فتحی خاصی صورت نگرفته بود!



خیلی از اوقات به این استناد می‌کنند که با افزایش تحصیلات، سطح دین‌داری کاهش پیدا می‌کند. یعنی بی‌دینی با آگاهی صورت می‌گیرد. امّا نکته:

اوّلا خیلی از تحصیلات، ربطی به دین ندارد و این رابطه، صرفا به خاطر فضای دانشگاهی کشور هستش که بخش عظیمی از اون دست بی‌دین‌ها و غرب‌زده‌هاست.


ثانیا هرکسی ندونه، ما دیگه میدونیم که اکثر تحصیلات دانشگاهی، تکرار طوطی‌وار حرف‌های دیگران هستش به طوری که در عرصه‌ی علوم انسانی ما تقریبا هیچ تولید سطح بالا و فاخری از خودمون نداریم ( مگر به ندرت).

یعنی حتّی اساتید ما هم طوطی‌وار درحال تکرار هستند.

(حوزه هم دست کمی از این فضا نداره، فقط با این تفاوت که طوطی‌وار حرف علمای سلف تکرار میشه و تقریبا فقط شاگردهای علّامه طباطبایی هستند که حرف نو دارد و موارد نادر دیگر!)


3.  اگر همیق به جامعه نگاه کنیم، خواهیم دید که مومنان از اسلام و انقلاب و . دست برنمی دارند تا ظهور دولت یار!

طبق احادیث، هربلایی سر مومن بیارن، باز هم از حبّ اهل بیت (علیهم السّلام) دست برنمی داره.


اگر یادتون باشه، قبلا گفته بودم که میخوام این قضیه ی نبرد تمدّنی رو به صورت عملی در جامعه تطبیق بدم.

علی الحساب رفتم یک پیش آزمون انجام دادم.
( وقتی میگم پیش آزمون، یعنی خیلی جدّی نگیرید، هنوز آزمون اصلی انجام نشده)

جامعه‌ی مورد آزمایش: طلّاب
تعداد افراد: 46
تعداد سوالات: 27


متغیّرها:
چندتا متغیّر داشتم، برای انکه حوصله تون سر نره، اصلی ها رو میگم:
یه متغیّر مستقل اصلی داشتم به نام لذّت گرایی و یک متغیّر وابسته‌ی اصلی داشتم به نام گرایش به خرید کالای خارجی.

فرضیه:
هرچه لذّت گرایی افزایش پیدا کند، میزان گرایش به خرید کالای خارجی بالاتر می  رود.



نتیجه:

همبستگی  بین این دو متغیّر، تقریبا  0.27 بود.  یعنی بین این دوتا، همبستگی مثبت وجود داره و فرضیه ی من تایید میشه، امّا این همبستگی کمی ضعیفه، همبستگی قوی، بالا 0.30 محسوب میشه.(طبق گفته ی اساتید.)


البته خودم انتظار بیشتری داشتم و باز هم البته این آخر کار نیست.

این فقط یک پیش آزمون بود، الآن باید برم سوالات رو بررسی کنم و اصلاح کنم، تا برای آزمون اصلی آماده بشه.
اون موقع نتیجه ی دقیق مشخص میشه.

--------------------


حالا ربطش به نبرد تمدّنی چیه؟
چارچوب نظری من این بود که ما در حال یک نبرد تمدّنی هستیم و در این نبرد تمدّنی، عده ای از مردم، فرهنگ غرب رو پذیرفته اند و در نتیجه فرهنگ اونا غربی شده .
یکی از نتایج فرهنگ غربی هم، لذّت‌گرایی هستش و این لذّت گرایی، به حوزه‌ی اقتصاد هم نفوذ کرده و داره به اونجا آسیب میزنه!
به عبارت دیگر، بخشی از اقتصاد ما، به خاطر اخلاق لذّت‌گرایی داره آسیب می بینه!


با سلام

1- بنده وبلاگ های زیادی رو دنبال می کنم و تقریبا همه شون رو دوست دارم.

اکثرشون قشنگ هستن، ولی چون برای همه مفید نمی دونم، اسم نمی برم!


2-  فقط وبلاگ‌هایی که خوشم میاد رو طبق حروف الفبا ذکر میکنم.

(اینم بگم که من تو دنبال کردن وبلاگ‌ها در درجه‌ی اوّل، محتواشون برام مهمّه و بعد ارتباط)




paragraph.blog.ir - پاراگراف



halazun.blog.ir - حـ ـون


israfil.blog.ir - سرباز عقل


تلویزیون یه برنامه ای پخش کرد و گفت که چاپ پول بی پشتوانه، باعث کاهش ارزش پول ملّی میشه.

یه کم فکر کردم، گفتم خب ما میتونیم از این قضیه علیه آمریکا و اروپا استفاده کنیم.

یعنی بیایم دلار و یوروی بی پشتوانه و چاپ کنیم و پخش کنیم تو بازار، تا ارزش پول اونا بیاد پایین!!!

فکر کنید با این پول های بی پشتوانه چه کارها که نمیشه کرد!؟

مثلا بیام دلار چاپ کنیم و با دلار از کشورهای دیگه وارد کنیم. بعد دوباره بریم صادر کنیم.
در حقیقت کاغذ خالی مصرف میکنیم و حجم اقتصاد کشورمون چندبرابر میشه!!


اگر امکان وقوعی داشته باشه، عجب کار خفنی میشه!

حالا که ماه مبارک رمضان شروع شده، احتمالا با صحنه های روزه‌خواری هم مواجه شده‌اید.
اینکه در خیابان چگونه باید نهی از منکر کنیم بماند.(تفصیل فراوانی دارد.)
امّا در جمع های فامیلی:
جمع‌های فامیلی هم اقسامی دارند که الآن فقط به یکی از آن‌ها می پردازم، یعنی فقط متکبّرها!!!

بعضی‌ها هستند که خیلی متکبّر هستند و انگار از دماغ فیل افتاده‌اند و اصلا شما را آدم حساب نمی‌کنند. اگر پولدار و تحصیل‌کرده هم که باشند، دیگر هیچ! فقط حرف خودشان را درست می‌دانند.

روش برخورد:
اوّلین کار این است که آن ها را خاضع کنید. امّا چگونه؟!
باید مؤلفه‌های ارزشی جامعه را در سطح بالایی کسب کنید. 
مؤلفه‌های ارزشی چیست؟ علم، ثروت، شغل و منزلت اجتماعی، از مؤلفه‌های عام ارزش اجتماعی هستند، و تقریبا در تمام جوامع، هرکسی که این‌ها را داشته‌باشد، فردی ارزشمند محسوب می‌شود و هرچه فرد این مؤلفه‌ها را بیشتر کسب کند، ارزش او هم بالاتر می‌رود.
 احیایانا ارزش‌های خاصّ اجتماعی هم وجود دارند. مثلا ممکن است دین‌داری در جامعه‌ای ارزش محسوب شود و هرچه تظاهر به دین‌داری افزایش یابد، ارزش و منزلت فرد هم بالاتر می رود و یا برعکس، در برخی جوامع، دین‌داری، نماد عقب‌ماندگی است و تظاهر به دین‌داری، موجب کاهش ارج و قرب افراد در جامعه شود.(تشخیص این موارد با خود افراد است.امّا در این حد عرض کنم که در جامعه‌ی ایران، دین‌داری هنوز به ضدارزش تبدیل نشده‌است بلکه هنوز ارزشمند محسوب می‌شود.شاید هر دینداری این مسأله را تجربه کرده باشد.بگذریم.)

عامل ثروت که به درد ما مذهبی‌ها نمی‌خورد. چون غالبا یا ثروت آنچنانی نداریم، یا اگر داشته باشیم، نمایش ثروت و تجمّل و . کار درستی نیست. 
(ناگفته نماند که پس از خرید خانه و ماشین، خیلی ها متواضع تر شدند. بالاخره پراید 83 در حد خودش ارزش داره.)
پس می‌ماند دو عامل عمومی: علم و شغل.

مؤلفه‌ی شغل هم بد نیست، امّا شغل عالی و خوب که به کار ما بیاید کم است، پس به درد توصیه‌ی عمومی نمی‌خورد.

می‌ماند مؤلفه‌ی علم.

علم، یکی از بهترین مؤلفه‌هاست، زیرا هم مورد سفارش دین است و هم فواید دنیوی دارد و هم کسب آن راحت‌تر است،پس این عامل را از دست ندهید.

حالا از این علم چطوری استفاده کنیم؟! پاسخ: استفاده از عوامل ارزشی راه‌های گوناگونی دارد. مثلا گاهی اوقات، صرف اینکه شما عالم هستید یا مدرکی دارید، باعث می‌شود که به حرف شما گوش دهند. این جزو موارد ساده‌ی آن است. (در بعضی از این روستاها، کسی که مدرک کارشناسی دارد، در حد خدا مورد پرستش و پذیرش قرار می گیرد. ولو با مدرک های مزخرف !!! )

امّا خب، گاهی اوقات قضیه به این سادگی نیست و باید علمتان را به رخ بکشید. (صبر کنید! منظور از به رخ کشیدن این نیست که بروید مدرکتان را قاب کنید و بزنید به دیوار، یا اینکه گوش فلک را کر کنید که من عالم و باسواد هستم، نه، منظور چیز دیگری است. باید متواضعانه علمتان را به رخ بکشید!!! امّا چطوری؟ ادامه‌ی مطلب را بخوانید.)

برای فهم مطلب،  کمی برمی‌گردیم به مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی. طبق آن مباحث، هرکسی آثار خودش را از آن جهت که آثار کمالش هستند، دوست دارد و به خلق اثر می‌پردازد. (برای جا افتادن مطلب یک مثال میزنم، امّا پیشاپیش بابت آن عذرخواهی می‌کنم. مثال: یکی از مشمئزکننده‌ترین صحنه‌هایی که هرکسی در طول عمر خود با آن مواجه شده است، مدفوع به جامانده در سرویس‌های بهداشتی عمومی است. امّا این صحنه را مقایسه کنید با مدفوع خودتان. نه تنها حالتون بد نمیشه، بلکه آن را با نگاهتان تا سوراخ کاسه تولت مشایعت می‌کنید و چون اثر خودتونه و دوستش دارید!!! (این هم از طنز امروز)).

خب، ادامه‌ی مطلب: طبق مطلب بالا، افراد متکبّر آثار خودشان را خیلی دوست دارند. برای مثال، چون خودشان و دارایی و افعال خود را اکمل کمالات حساب می‌کنند، دائم راجع به آن‌ها صحبت ‌می‌کنند و تولید اثر می‌کنند.( برخلاف انسان متواضع که وجود خود و بسیاری از چیزها را کمال نمی‌داند و در نتیجه از تولید اثر پیرامون خود و آن‌ها خودداری می‌کند و در نهایت، کم‌حرف و کم‌اشتباه و . می‌شود.)



این دقیقا همان‌جایی است که باید مچ افراد متکبّر را گرفت. مثال :
یکی از اقوام بود که ثروت زیادی داشت و در جمع‌های فامیلی خیلی صحبت می‌کرد. قدیم ها اصلا ما و امثال ما را ادم حساب نمی‌کرد. چندبار در جمع‌ها خلوت و خودمونی که صحبت می‌کرد و می رفت که در تعریف از خود اوج بگیرد و به مرزهای خالی بندی وارد بشود، خیلی محترمانه مچش را گرفتم و گفتم که اینجا احتمالا اشتباه می کنید. خلاصه چندین بار و در چندین نوبت این قضیه تکرار شد. الآن دیگر طرف از من حساب می برد، سوالات شرعی می پرسد، جلوی من هر  حرفی نمی زند. الآن وقتی به سراغش میروم، خیلی بهتر گوش می‌دهد و احتمال پذیرش در او خیلی بیشتر شده است.(کما اینکه در چند مورد توانستم خودش و خانواده اش را قانع کنم.)

این راه‌کار، مجرّبّ است.




این را هم باید لحاظ کنید که گاهی اوقات، این افراد متکبّر، با این که به حق یقین دارند، باز هم قبول نمی ‌کنند. البته این ها فرعون نیستند و راه هایی وجود دارد که از نظر عملی آن ها را تغییر داد. مثلا یکی از اقوام بود که نماز نمی خواند. سنّش هم بالا بود. می دانستم که می داند نماز خواندن کار خوبی است ولی غرورش اجازه نمی داد که به نصیحت منِ بچّه گوش دهد. تصمیم گرفتم که برای پایمال نشدن غرورش، با او معامله کنم. آن موقع ها من چفیه می انداختم، افراد بسیاری در فامیل از چفیه ی من بدشان می آمد. (داستان های فراوان دارد و کار داشت به جاهای باریک می کشید.)

به طرف گفتم بیا معامله کنیم. من چفیه ام را بر میدارم، به یک شرط، شما باید نماز بخوانید. طرف می دانست که من برای این چفیه چه کارها که نکرده ام و برای من چیز عزیزی است. قبول کرد که معامله کند و الآن چند سال است که نماز می خواند. (بماند که دوسه ماه بعدش رفتم معمّم شدم.)

حالا که ماه مبارک رمضان شروع شده، احتمالا با صحنه های روزه‌خواری هم مواجه شده‌اید.
اینکه در خیابان چگونه باید نهی از منکر کنیم بماند.(تفصیل فراوانی دارد.)
امّا در جمع های فامیلی:
جمع‌های فامیلی هم اقسامی دارند که الآن فقط به یکی از آن‌ها می پردازم، یعنی فقط متکبّرها!!!

بعضی‌ها هستند که خیلی متکبّر هستند و انگار از دماغ فیل افتاده‌اند و اصلا شما را آدم حساب نمی‌کنند. اگر پولدار و تحصیل‌کرده هم که باشند، دیگر هیچ! فقط حرف خودشان را درست می‌دانند.

روش برخورد:
اوّلین کار این است که آن ها را خاضع کنید. امّا چگونه؟!
باید مؤلفه‌های ارزشی جامعه را در سطح بالایی کسب کنید. 
مؤلفه‌های ارزشی چیست؟ علم، ثروت، شغل و منزلت اجتماعی، از مؤلفه‌های عام ارزش اجتماعی هستند، و تقریبا در تمام جوامع، هرکسی که این‌ها را داشته‌باشد، فردی ارزشمند محسوب می‌شود و هرچه فرد این مؤلفه‌ها را بیشتر کسب کند، ارزش او هم بالاتر می‌رود.
 احیایانا ارزش‌های خاصّ اجتماعی هم وجود دارند. مثلا ممکن است دین‌داری در جامعه‌ای ارزش محسوب شود و هرچه تظاهر به دین‌داری افزایش یابد، ارزش و منزلت فرد هم بالاتر می رود و یا برعکس، در برخی جوامع، دین‌داری، نماد عقب‌ماندگی است و تظاهر به دین‌داری، موجب کاهش ارج و قرب افراد در جامعه شود.(تشخیص این موارد با خود افراد است.امّا در این حد عرض کنم که در جامعه‌ی ایران، دین‌داری هنوز به ضدارزش تبدیل نشده‌است بلکه هنوز ارزشمند محسوب می‌شود.شاید هر دینداری این مسأله را تجربه کرده باشد.بگذریم.)

عامل ثروت که به درد ما مذهبی‌ها نمی‌خورد. چون غالبا یا ثروت آنچنانی نداریم، یا اگر داشته باشیم، نمایش ثروت و تجمّل و . کار درستی نیست. 
(ناگفته نماند که پس از خرید خانه و ماشین، خیلی ها متواضع تر شدند. بالاخره پراید 83 در حد خودش ارزش داره.)
پس می‌ماند دو عامل عمومی: علم و شغل.

مؤلفه‌ی شغل هم بد نیست، امّا شغل عالی و خوب که به کار ما بیاید کم است، پس به درد توصیه‌ی عمومی نمی‌خورد.

می‌ماند مؤلفه‌ی علم.

علم، یکی از بهترین مؤلفه‌هاست، زیرا هم مورد سفارش دین است و هم فواید دنیوی دارد و هم کسب آن راحت‌تر است،پس این عامل را از دست ندهید.

حالا از این علم چطوری استفاده کنیم؟! پاسخ: استفاده از عوامل ارزشی راه‌های گوناگونی دارد. مثلا گاهی اوقات، صرف اینکه شما عالم هستید یا مدرکی دارید، باعث می‌شود که به حرف شما گوش دهند. این جزو موارد ساده‌ی آن است. (در بعضی از این روستاها، کسی که مدرک کارشناسی دارد، در حد خدا مورد پرستش و پذیرش قرار می گیرد. ولو با مدرک های مزخرف !!! )

امّا خب، گاهی اوقات قضیه به این سادگی نیست و باید علمتان را به رخ بکشید. (صبر کنید! منظور از به رخ کشیدن این نیست که بروید مدرکتان را قاب کنید و بزنید به دیوار، یا اینکه گوش فلک را کر کنید که من عالم و باسواد هستم، نه، منظور چیز دیگری است. باید متواضعانه علمتان را به رخ بکشید!!! امّا چطوری؟ ادامه‌ی مطلب را بخوانید.)

برای فهم مطلب،  کمی برمی‌گردیم به مباحث خداشناسی و انسان‌شناسی. طبق آن مباحث، هرکسی آثار خودش را از آن جهت که آثار کمالش هستند، دوست دارد و به خلق اثر می‌پردازد. (برای جا افتادن مطلب یک مثال میزنم، امّا پیشاپیش بابت آن عذرخواهی می‌کنم. مثال: یکی از مشمئزکننده‌ترین صحنه‌هایی که هرکسی در طول عمر خود با آن مواجه شده است، مدفوع به جامانده در سرویس‌های بهداشتی عمومی است. امّا این صحنه را مقایسه کنید با مدفوع خودتان. نه تنها حالتون بد نمیشه، بلکه آن را با نگاهتان تا سوراخ کاسه تولت مشایعت می‌کنید و چون اثر خودتونه و دوستش دارید!!! (این هم از طنز امروز)).

خب، ادامه‌ی مطلب: طبق مطلب بالا، افراد متکبّر آثار خودشان را خیلی دوست دارند. برای مثال، چون خودشان و دارایی و افعال خود را اکمل کمالات حساب می‌کنند، دائم راجع به آن‌ها صحبت ‌می‌کنند و تولید اثر می‌کنند.( برخلاف انسان متواضع که وجود خود و بسیاری از چیزها را کمال نمی‌داند و در نتیجه از تولید اثر پیرامون خود و آن‌ها خودداری می‌کند و در نهایت، کم‌حرف و کم‌اشتباه و . می‌شود.)



این دقیقا همان‌جایی است که باید مچ افراد متکبّر را گرفت. مثال :
یکی از اقوام بود که ثروت زیادی داشت و در جمع‌های فامیلی خیلی صحبت می‌کرد. قدیم ها اصلا ما و امثال ما را ادم حساب نمی‌کرد. چندبار در جمع‌ها خلوت و خودمونی که صحبت می‌کرد و می رفت که در تعریف از خود اوج بگیرد و به مرزهای خالی بندی وارد بشود، خیلی محترمانه مچش را گرفتم و گفتم که اینجا احتمالا اشتباه می کنید. خلاصه چندین بار و در چندین نوبت این قضیه تکرار شد. الآن دیگر طرف از من حساب می برد، سوالات شرعی می پرسد، جلوی من هر  حرفی نمی زند. الآن وقتی به سراغش میروم، خیلی بهتر گوش می‌دهد و احتمال پذیرش در او خیلی بیشتر شده است.(کما اینکه در چند مورد توانستم خودش و خانواده اش را قانع کنم.)

با شروع ماه رمضان فعالیت کانال‌ها، گروه‌ها و وبلاگ‌های مذهبی به شدّت کم شده. به طوری که حتّی بعضی از کانال‌های خبری کلّا تعطیل کرده‌اند!

این یعنی ما هنوز نتونستیم فضای مجازی را به گونه بسازیم که در مسیر قرب باشد نه مانع آن! به طوری که با شدّت گرفتن فضای معنوی، فضای مجازی پس زده میشود!

پ.ن1: با این شرایط علمای قدیم که گوجه فرنگی را تحریم کرده بودند سرزنش نمی‌کنم!

پ.ن2: وقتی پوست گوجه رو می جوم، تمام تنم مور مور میشه! به شخصه مصرف گوجه رو به صورت رب ترجیح میدم.

پ.ن3: این مطلب، چکیده‌ی یک پایان‌نامه در رابطه بافضای مجازی است که از زبان یک ذهن ناراحت و مشغول مطالعه‌ی تاریخ صفویه و قاجار نوشته شده‌است.


یکی از نکات مهم در نقد و رد عناصر سبک زندگی، توجّه به پس‌زمینه‌های فرهنگی آن عناصر است.

یکی از نمونه‌های عدم توجّه به این پس‌زمینه‌ها، نقد برده‌داری در اسلام است. برای مثال وقتی می‌خواهند زندگی یک برده را مجسم کنند، یک دختر یا پسرِ امروزی را در شرایط زندگی یک برده در هزارسال پیش تجسّم می‌کنند و به بیان درد و رنج‌های آن برده می‌پردازند، در حالی که این کار اشتباه است. در زمان‌های گذشته، نه تنها برده‌ها بلکه انسان‌های آزاد هم سطح توقّعشان از مردم عصرحاضر کمتر بوده‌است.

برای مثال، آن موقع یک برده چه می‌خواست؟ جا میخواست که ارباب به او می‌داد، غذا می‌خواست که ارباب به او می‌داد، همسر می‌خواست که ارباب، کنیزی را به همسری او درمی‌آورد. دیگر چه می‌خواست؟

در زمان‌های گذشته، تنوّع غذایی عصرحاضر و تنوّع پوشاک فعلی وجود نداشت، دانشگاه رفتن اصلا مطرح نبود، وسایل حمل و نقل ساده بود و بسیاری از مسافرت‌ها امکان نداشت. اگر اینها را به جمعیت بالای خانواده‌ها اضافه کنید، متوجّه می‌شوید که زندگی مردم عادی با زندگی برده‌ها خیلی تفاوتی نداشت و برده‌داری، یک مسأله‌ی حاد اجتماعی نبود.[1]


#حیات_طیبه

[1] برای مطالعه راجع به ساختار خانواده در زمان‌های قدیم، تقریبا به تمام کتاب‌های جامعه‌شناسی خانواده می‌توانید رجوع کنید.

 



این را باید لحاظ کنید که گاهی اوقات،  افراد متکبّر، با این که به حق یقین دارند، باز هم قبول نمی ‌کنند.[1] البته این ها فرعون نیستند و راه هایی وجود دارد که از نظر عملی آن ها را تغییر داد. مثلا یکی از اقوام بود که نماز نمی خواند. سنّش هم بالا بود. می دانستم که می داند نماز خواندن کار خوبی است ولی غرورش اجازه نمی داد که به نصیحت منِ بچّه گوش دهد. تصمیم گرفتم که برای پایمال نشدن غرورش، با او معامله کنم. آن موقع ها من چفیه می انداختم، افراد بسیاری در فامیل از چفیه ی من بدشان می آمد. (داستان های فراوان دارد و کار داشت به جاهای باریک می کشید.(

 

به طرف گفتم بیا معامله کنیم. من چفیه ام را بر میدارم، به یک شرط، شما باید نماز بخوانید. طرف می دانست که من برای این چفیه چه کارها که نکرده ام و برای من چیز عزیزی است. قبول کرد و الآن چند سال است که نماز می خواند. (بماند که دوسه ماه بعدش رفتم معمّم شدم.)


#حیات_طیبه

[1] وَ جَحَدُواْ بهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا  فَانظُرْ کَیْفَ کاَنَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِین نمل،14

((از روى ستم و عصیان منکر آنها شدند، اما ضمیرهایشان بدان یقین داشت، بنگر عاقبت مفسدان حسان بوده است))

 

 



به عنوان کسی که مدت مدیدی چفیه می انداختم و الآن فقط ملبّس هستم، میگم عمامه خیلی محبوب تره.

برای مثال مردم به چفیه واکنش های بدی نشان می دادند و حتّی گاهی نزدیک بود که به زد و خورد فیزیکی کشیده بشه.

امّا تقریبا هیچکدام از آن ها در ایّام معمم بودن رخ ندادن.



واقعا این بسیجی ها چه کرده اند که یکی از نمادهای دفاع مقدس، تا این حد در بین مردم منفور شده است!!

اصلا آیا تقصیر بسیجی ها بوده؟


بسیاری از عناصر فرهنگی که ما امروزه آن‌ها نقد می‌کنیم،پس‌زمینه‌های فرهنگی خاص دارند. برای مثال، بسیاری از ن جوان، با آرایش‌های غلیظی در مجالس دینی حاضر می‌شوند و دائم در حال صحبت هستند و به واعظ و خطیب گوش نمی‌دهند، و هرچه صاحبان و بانیان مجلس، آن‌ها را به سکوت دعوت می‌کنند، اثری ندارد. امّا به این مسأله دقت نمی‌شود که چرا زن‌ها چنین می‌کنند؟! زن‌ها به دلیل حضور اجتماعی کمتر، نسبت به مردان، این فرصت‌ها را برای حضور و فعالیت اجتماعی غنیمت می‌شمارند و نمی‌توانند ساکت بنشینند.[1] یعنی آنها آمده‌اند که خودنمایی کنند و تمام هدفشان خودنمایی است و اگر قرارباشد که چنین کاری نکنند، به احتمال بالا اصلا در این مجالس شرکت نمی‌کنند.

نتیجه: تا موقعی که برای ن مسلمان، زمینه‌ی حضور و فعالیت اجتماعی مناسب فراهم نشود، نقدهای ما راه به جایی نخواهد برد و نباید منتظر تغییر مثبتی باشیم.



[1] رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی‌پور بشلی،پژوهشکده تاریخ اسلام، فصل دوم: خانه و خانواده



آیا میدانستید در عصر صفوی و قاجار، معتادان را قبل از سحر، با بانگ "چای است و تریاک"* هوشیار می کردند تا آخرین استعمال را داشته باشند!!!



آیا می دانستید معتادین، برای اینکه در طول روز، مشکلی نداشته باشند، در هنگام سحر، تریاک را به صورت شیاف استعمال می کردند تا در طول روز مشکلی نداشته باشند؟!




منبع: کتاب دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موسی پور بشلی


* یا عبارت:  آب است و تریاک


قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله) دَخَلَ عَبْدٌ الْجَنَّةَ بِغُصْنٍ مِنْ شَوْکٍ کَانَ عَلَى طَرِیقِ الْمُسْلِمِینَ فَأَمَاطَهُ عَنْهُ.[1]

طبق فرموده‌ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله، امکان دارد که کسی به خاطر زدودن یک شاخه‌ی خار از راه مسلمین وارد بهشت شود. یعنی ثواب یک چنین کار کوچکی در جامعه‌ی اسلامی می‌تواند بهشت باشد. کارهای بزرگ به طریق اولی ثواب بالاتری می‌توانند داشته‌باشند.

حال چگونه عدّه‌ای جامعه‌ی اسلامی ایران را رها می‌کنند و در کشورهای دیگر به غیرمسلمانان خدمت می‌کنند؟!

واقعا چقدر باید به کفّار و اهل کتاب خدمت کنند تا به ثواب زدودن یک خار از راه مسلمانان دست پیدا کنند؟!

 

 

#حیات_طیبه

 

[1] بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج‏72 / باب 41 ثواب إماطة الأذى عن الطریق و إصلاحه و الدلالة على الطریق .  ص : 49

 


هرچه تاریخ ایران را مطالعه می‌کنم، تقسیم‌بندی‌های جامعه‌شناسان، بیشتر زیر سوال میرود!

دور کیم می‌گفت در جوامع سنّتی، نظم مکانیکی و در جوامع مدرن، نظم ارگانیکی حاکم است!


امّا در عصر صفوی و قاجار که مدرن اوّلیه به حساب می‌آیند، هرچه به شهرها و مراکز پیشرفت، نزدیک‌تر می‌شویم، دین حضور پررنگ‌تری دارد(نظم مکانیکی) و هرچه به روستاها نزدیک‌تر می‌شویم، از لحاظ عقاید و سنّت‌ها، آزادی بیشتری وجود دارد.(نظم ارگانیکی)



برای مطالعه‌ی جنبه‌های تاریخی و دینی این مطلب، رک: دین زیسته و زندگی روزانه، ابراهیم موس‌پور بشلی


به طور کلّی میشه دلایل زیر رو  به عنوان علل بیشتر بودن محبوبیت عمامه، نسبت به چفیه ذکر کرد:


1. عمامه، لباسی است چندصدسال بین مردم سابقه دارد و حتّی گذشته‌های دور، همه‌ی مردم عمامه می‌گذاشتند و بعدا مخصوص علما شد. به عبارت دیگر، لباس ت، لباسی است که از سال‌های دور، مردم با آن انس دارند امّا چفیه اینگونه نیست. تنها هشت سال مد شده بود، آن هم در جبهه‌های نبرد. بعد از جنگ هم فرهنگ مردم به کلّی عوض شد و این لباس خیلی فرصت نکرد که خود را بین مردم جا بیاندازد. (به طوری که حتّی املای درست آن هم هنوز برای خیلی‌ها مبهمه!!!)


2. عمامه‌های چندین متری، در مقابل چفیه‌های یک متری، دایره‌ی فرهنگی بیشتری را شامل می‌شوند، یعنی هرکسی با هرفرهنگی، حتّی اگر کوچکترین علقه‌ای مذهبی داشته‌باشد، بین خودش و ت، یک نخ اتصالی پیدا میکند، امّا چفیه از یک فرهنگ خاص و محدود حکایت می‌کند که بسیاری از مردم، آن را در خود نمی‌یابند.


3. طلبه‌ها خود یک رسانه هستند و دائم پیام لباس خود را تبلیغ می‌کنند. یعین حضور اجتماعی طلبه با عمامه و . خودش یک تبلیغ از سبک زندگی طلبه‌هاست. به آن اضافه کنید منبررفتن‌ها و کتاب‌نوشتن‌ها و . را . امّا بسیجی‌ها غالبا گمنام زندگی می کنند و کسی از محتوای زندگی یک بسیجی خبر ندارد. غالبا خودشان هم چفیه نمی‌اندازند. در نتیجه مردم خیلی از آنها باخبر نمی‌شوند و پیش‌داوری‌های فروانی نسبت به آنها صورت می‌گیرد.


این دلیل سوم شاید از همه مهم‌تر باشد و در نتیجه آن را دقیق‌تر می‌گویم.

اگر یه کم بخوایم دقیق تر بشیم. مردم رو در متن جامعه می‌بینند و بسیاری از تهمت‌ها و تبلیغات دشمن در متن جامعه، خود به خود برطرف میشه. یعنی همین که من با عبا و عمامه، مثل بقیه‌ی مردم تو جامعه زندگی می‌کنم، مردم دروغ بودن بسیاری از حرف‌های ضدت رو درک میکنند. امّا بسیجی‌ها بالباس مشخّصی در جامعه زندگی نمی‌کنند(مگر در محل کار و موقعیت‌های خاص) در نتیجه فرصت‌های بسیاری برای رفع سوءتفاهمات و . رو از دست میدن.

اگر بسیجی‌ها، اکثرشون تمام وقت با لباس خاص خودشون، خصوصا چفیه در جامعه حضور پیدا می‌‎کردند، به نظرم الان وضع خیلی فرق می‌کرد. جامعه‌ی ما ظرفیت پذیرش گروه‌های مذهبی خاص، در عرض ت رو داره. همون طور که در دوره‌ای ، دراویش و صوفیه حضور داشتند.



به نظرم باز هم بشه دلیل آورد، امّا من همینقدر بلد بودم.

از زوایای دیگه، مثل روانشناسی هم به نظرم بشه تحلیل‌های قشنگی استخراج کرد.



عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یُؤْتَى بِعَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ فَیُقَالُ لَهُ اذْکُرْ وَ تَذَکَّرْ هَلْ لَکَ حَسَنَةٌ فَیَقُولُ مَا لِی حَسَنَةٌ غَیْرُ أَنَّ فُلَاناً عَبْدَکَ الْمُؤْمِنَ مَرَّ بِی فَسَأَلَنِی مَاءً لِیَتَوَضَّأَ بِهِ فَیُصَلِّیَ فَأَعْطَیْتُهُ فَیُدْعَى بِذَلِکَ الْعَبْدُ فَیَقُولُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قَدْ غَفَرْتُ لَکَ أَدْخِلُوا عَبْدِی جَنَّتِی.[1]


طبق حدیث، در قیامت، یک بنده‌ی خدا را می‌آروند که هیچ کارخیری در کارنامه‌ی اعمالش نیست جز یکی. به او می‌گویند عملت چیست؟ می‌گوید مومنی از من آب خواست تا وضو بگیرد، من هم به او آب دادم.


خدا هم به خاطر همین یک عمل صالح، او را وارد بهشت می‌کند.


با توجّه به این حدیث[2]، واقعا کسی که به دنبال سعادت است، جایی بهتر از جوامع شیعی پیدا می‌کند؟!


 


(این سوال رو جدّی می‌پرسم، آیا کسی که هدف دینی دارد، جایی بهتر از جوامع شیعی پیدا می‌کند؟


همچنین عموم افراد را در نظر بگیرید، چون ممکن است عده‌ی خاصی برای خدمت به همین جامعه‌ی شیعی، از آن خارج شوند.)


 


 


 




[1] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بیروت) - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق. جلد 64، ص 70

[2] برای دیدن احادیث دیگر در این زمینه، به بابِ مربوط به همین حدیث مراجعه کنید.



خیلی از اوقات، وقتی در جمع‌های دانش‌آموزی صحبت می‌کنم و آمارهای کشور رو بیان می‌کنم، بعضی از مخاطبین خیلی سریع با خنده میگن که برو حاج‌آقا! اینا آمارهای صداوسیما و جهموری‌ اسلامی و شما است! واقعیت چیز دیگه ست!

منم باخونسردی کامل میگم که این آمارهای برای سازمان ملل در آمریکاست. اینجاست که شاخ در میارن و با کمی عصبانیت به من نگاه می‌کنند.

بعد من میگم اگر راست میگید، شما آمار بیارید که وضع ایران خیلی خرابه! اینجا چون دستشون خالیه، به شدّت عصبانی میشن و بحث متشنّج میشه و موضوع رو عوض میکنم.

امّا واقعیت همینه. نه ایران اون جهنّمی هستش که رسانه‌ها نشون میدن، نه کشورهای اروپایی، اون بهشتی هست که خیلی‌ها تصوّر میکنند.

متاسفانه بسیاری از مردم اصلا فکر نمی‌کنند و فقط تابع رسانه‌ها هستند.

تا یادم نرفته، این لینک گزارش سایت سازمان ملل درباره‌ی ایران:

http://www.hdr.undp.org/en/countries/profiles/IRN

این لینک صفحه‌ای هستش که لیست کلّ کشورها رو نشون میده و مقایسه میکنه:

http://www.hdr.undp.org/en/data

البته باید اطلاعات مورد نظرتون رو در جایی نوشته، انتخاب کنید.

ایران هم اکنون رتبه‌ی 60 را در بین کشورهای دنیا دارد.



یکی دیگر از ویژگی‌های شخصیتی روشنفکران بدلی، کمبود مطالعه‌ی علمی در آن‌هاست.


البته این مشکل، مربوط به اکثر افراد جامعه است و مخصوص قشر خاصی نیست ولی با توجّه به غرور و تکبر بی‌جای آنها، این بی‌سوادی بیشتر به چشم می‌آید.


این افراد غالبا از مکاتب فکری و فلسفی غرب اطلاع ندارند.


غالبا حتّی از مکتبی که از آن پیروی می‌کنند هم اطلاع دقیقی ندارند.


سقف مطالعه‌ی آنها، نهایتا چندرمان عاشقانه یا علمی-تخیّلی و کمی از این کتاب‌های پرفروش و بی محتوا[1] است. (خیلی بخواهم تخفیف بدهم، کتاب‌های فلسفی قرن 18 و 19)


سطح استدلالشان هم در حد تمثیل، مغالطه و ارجاع به مشهورات است.


 


نتیجه:


با توجّه به پایین بودن سواد این افراد، در مواجهه با آنها، اصلا کنترل خود را از دست ندهید، آرام به آنها لبخند بزنید و بگویید: خب(با مَد)[2]! دیگه چی؟![3] [4]


#حیات_طیبه



[1] از همین کتاب‌هایی که در بازار پر است، با عناوینی مثل: 100نکته تا پیروزی ، رمز موفقیت، چه کنیم پولداریم شویم؟ ، همه چیز را قورت بده، از قورباغه گرفته تا فیل و سوسک و سگ و .

[2] "خب" را با مد بگویید، یعنی اُ را بکشید.

[3] البته این افراد گاهی اوقات مرزهای بی‌شعوری درمی‌نوردند و آدم را عصبانی می‌کنند. راجع به تکنیک‌های خشم و تیکه انداختن بعدا مطلب میگذارم، إن شاءالله.

[4] إن‌شاءالله در قسمت‌های نهایی، راهکارهای حمله به این جنبه را بیان می‌کنم.

 



این ماه رمضونی میرفتم یه دانشگاهی برای نماز جماعت.

اکثر روزها خوب بود.

یه روز رفتم خیلی خلوت بود. فقط دونفر نشسته بودند.

اذان و اقامه گفتم و نماز رو شروع کردم.

کلّی صدای الله اکبر اومد!


بعد از نماز عصر که صلوات و دعا رو خوندم، میخواستم تکبیر رو بگم.  دیدم از عقب هیچ صدایی نمیاد.

برگشتم دیدم فقط یه نفر نشسته داره جورابش رو میپوشه!!


با خودم گفتم خوب شد تکبیر رو نگفتم. (کمر نفاق میشکست!)

فقط موندم اون بقیه، کی اومدن و کی رفتن!


خیلی از اوقات، وقتی در جمع‌های دانش‌آموزی صحبت می‌کنم و آمارهای کشور رو بیان می‌کنم، بعضی از مخاطبین خیلی سریع با خنده میگن که برو حاج‌آقا! اینا آمارهای صداوسیما و جهموری‌ اسلامی و شما است! واقعیت چیز دیگه ست!

منم باخونسردی کامل میگم که این آمارهای برای سازمان ملل در آمریکاست. اینجاست که شاخ در میارن و با کمی عصبانیت به من نگاه می‌کنند.

بعد من میگم اگر راست میگید، شما آمار بیارید که وضع ایران خیلی خرابه! اینجا چون دستشون خالیه، به شدّت عصبانی میشن و بحث متشنّج میشه و موضوع رو عوض میکنم.

امّا واقعیت همینه. نه ایران اون جهنّمی هستش که رسانه‌ها نشون میدن، نه کشورهای اروپایی، اون بهشتی هست که خیلی‌ها تصوّر میکنند.

متاسفانه بسیاری از مردم اصلا فکر نمی‌کنند و فقط تابع رسانه‌ها هستند.

تا یادم نرفته، این لینک گزارش سایت سازمان ملل درباره‌ی ایران:

http://www.hdr.undp.org/en/countries/profiles/IRN

این لینک صفحه‌ای هستش که لیست کلّ کشورها رو نشون میده و مقایسه میکنه:

http://www.hdr.undp.org/en/data

البته باید اطلاعات مورد نظرتون رو در جایی نوشته، انتخاب کنید.

ایران هم اکنون رتبه‌ی 60 را در بین کشورهای دنیا دارد.


باسلام

این ترم به شدّت کارهام زیاد شده و توان به روز رسانی وبلاگ را ندارم.

البته این وبلاگ دیگر به روزرسانی نخواهدشد. (نظرات شما مشاهده و إن شاءلله تایید خواهدشد.)

ممنون که این مدّت ما رو تحمّل کردید.

إن شاءالله به زودی زود، دوباره درخدمت هستم. (با وبلاگی جدید و تخصصی‌تر)


در اخبار، یکی از علل بدحجابی، گران بودن لباس‌های مناسب، مانند چادر است. به عبارت دقیق بعضی از ن، یا پول خرید لباس مناسب ندارند، یا حاضر نیستند برای لباس  مناسب، هزینه کنند و ترجیح می‌دهند که پولشان را در جای دیگر خرج کنند.

برخی از اهل کوفه، دقیقا شبیه این دسته‌ی دوم بودند!

به عبارت دیگر، برخی از اهل کوفه، با اینکه امام حسین (علیه السّلام) را دوست داشتند، امّا حاضر نبودند برای آن حضرت هزینه کنند.

از طرف دیگر، ابن زیاد پول خوبی می‌داد و این برای مردم دل‌پاک کوفه انگیزه‌ای شد که با امام حسین (علیه السّلام) بجنگند!

نتیجه:

پاکی دل کافی نیست، در راه حق باید هزینه داد!

 

 


در اخبار می‌گویند که یکی از علل بدحجابی، عدم عرضه‌ی لباس مناسب و سختی پیدا کردن آن است.

به عبارت دقیق‌تر، بخشی از ن جامعه حال و حوصله ندارند تا دنبال لباس مناسب بگردند و بدحجاب می‌شوند و به همین راحتی پا روی بخشی از دینشان می‌گذارند.

بعد همین ن، با قلب‌های پاکشان در حسینیه‌ها حاضر می‌شوند و برای امام حسین (علیه السّلام) گریه می‌کنند و در پایان جلسه، برای ظهور امام زمان (علیه السّلام) دعا می‌کنند!

خانم‌های بدحجاب!

باور کنید که اهل کوفه نیز مانند شما دل‌هایشان پاک و همراه اهل بیت (علیهم السّلام) بود، امّا حال و حوصله‌ی سختی جنگ و تحمّل مصائب آن را نداشتند!

 

 


این بحث رو خیلی وقت بود که شروع کرده بودم، امّا این قسمتش مونده بود.

 

برای نقد درست و دقیق روشنفکران، باید با افکار آنها آشنا باشید. جریان‌های روشنفکری در ایران به دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند:

 

1. روشنفکر غیردینی

این جریان به کلّی مخالف دین است و آن را نامعقول و غیرعلمی و . می‌داند.

 

2. روشنفکر دینی

این جریان، با دین مشکلی ندارد امّا سعی می‌کند دین را طبق علوم و فلسفه‌ی غرب تفسیر کند. از جمله دسته‌هایی که ذیل این گروه قرار می‌گیرند:

الف) جریان هایدگری‌ها که افکار نسبی‌گرایانه دارند. (البته نسبی‌گرایی آنها خیلی صریح نیست و حتّی خودشان هم قبول نمی‌کنند امّا حرف‌هایشان به نسبی‌گرایی منجر می‌شود.)

ب) جریان تجریه‌گرایان که سعی می‌کنند دین را طبق علوم تجربی غرب تفسیر کنند.

ج) جریان لیبرال‌ها که برای حفظ قدرت، سعی می‌کنند قرائت‌های لیبرالیستی از دین ارائه کنند: مانند فمنیسم اسلامی و . .

د) . .

 

 

إن شاءالله در قسمت بعد سه چهارتا وبلاگ روشنفکر معرفی می‌کنم تا بتونید برید به صورت عملی باهاشون بحث کنید و تمرین کنید.

 

 


امروز داشتم با پدری صحبت می‌کردم که دوتا پسر پزشک داشت.یکی رفته بود خارج و دیگری در ایران مانده بود. میگفت اونی که رفت خارج، کار درستی کرده، چون تو ایران استعدادش داشت حروم میشد و کسی بهش بها نمی‌داد.

می‌خواستم باهاش بحث کنم که پیرمرد بنده خدا خسته شد و خوابش گرفت. امّا تو دلم گفتم، این ملاک و معیاری که شما دارید، بیشتر حیوانی است تا انسانی. گوسفند هم می‌داند که باید به جایی برود که علف بهتری وجود دارد.نمی‌دانم ایثار و انسانیت این افراد کجا رفته است؟!



قدیم‌ها وقتی به آیاتی نظیر « وَ لَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ»[1] ، « إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم»[2] و . می‌رسیدم، فکر می‌کردم که اگر به خدا و دین خدا کمک کنم، در صورت نیاز، باید خداوند فوج فوج ملائکه را به یاری من برساند و زمین و آسمان گوش به فرمان من باشند و در پایان، وقتی چنین نصرتی را از سوی خدا مشاهده نمی‌کردم، اعتقادم به این آیات کم می‌شد. تا اینکه به این حدیث رسیدم:

«تَنْزِلُ‏ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَة»[3]

«کمک به اندازه‌ی نیاز نازل می‌شود»

با خواندن آن متوجّه شدم که خدا برای هر نیازی، کمکی در حد همان نیاز می‌فرستد، نه بیشتر.

 

 



[1] حج/40: «و همانا قطعا خداوند یاری می‌کند، هرکسی را که او را یاری کند.»

[2] محمد/7: «اگر خداوند را یاری کنید، او شما را یاری می‌کند.»

[3] شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح) - قم، چاپ: اول، 1414 ق.

ص494



علی رغم همه‌ی احترامی که برای مدافعان سلامت قائل هستم، امّا اقدامات پیشگیرانه و بهداشتی فعلی، اثر چندانی بر بهبود وضع کشور ندارد. زیرا:

  1. دولت فعلی جمهوری اسلامی، کارنامه‌ای سرشار از دروغ دارد، لذا بسیاری از حرف‌های آن‌، مورد قبول مردم واقع نمی‌شود.
  2. مسئولین مربوطه، تا کنون ت‌ و برنامه‌ی منسجمی نداشته‌اند، لذا حداقل بخشی از مردم دچار سردگمی شده‌اند و نمی‌‌دانند چه باید بکنند.(تشدید بی اعتمادی)
  3. جریان‌هایی مخالف طب مدرن در کشور وجود دارد که اصلا توصیه‌های وزارت بهداشت را قبول ندارند.
  4. حکومت برنامه‌ای برای جبران خسارت‌های اقتصادی ندارد، لذا همه‌ی اقشار، به جز اقشاری که در آمد ثابت دارند، مجبور هستند که به خیابان‌ها بیایند و فعالیت خود را ادامه دهند.
  5. علاوه بر بخش اقتصادی، حکومت برنامه‌ای برای در خانه نگه داشتن مردم هم ندارد.
  6. اکثر مردم، خود را در خطر جدّی کرونا نمی‌بینند، زیرا طبق گفته‌ی پزشکان، کرونا فقط برای افراد مسن و دارای بیماری‌های زمینه که ضعیف هستند، خطر جدی دارد. در نتیجه توصیه‌های بهداشتی را رعایت نمی‌کنند.

 

نتیجه: برنامه‌های فعلی برای مقابله با کرونا، فقط یک رزمایش برای آمادگی در مواقع خطرناک‌تر بعدی است.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Aaron وبلاگ Raelynn negahearmaniCo وبلاگ شعر عارف Kristen Iran Graphic مهندسی پزشکی اخبار تخصصی فناوری و کامپیوتر ایران آسمان کبود